سال نوست ساقيا، نوبر سال ماتوئي

شاعر : خاقاني

مي که دهي سه ساله ده، کو کهن و تو نوبريسال نوست ساقيا، نوبر سال ماتوئي
تا چه کنند خاکيان گاو زرين سامريگاو سفالي اندر آر آتش موسي اندر او
لب به کلوخ خشک مال، اينت شمامه‌ي طريمي به سفال خام نوش، اينت چمانه‌ي طرب
در قدح گلين نگر، عکس گلاب عبهريتيغ فراسياب چه؟ خون سياوشان کدام؟
سنگ بر آبگينه زن، ديو دلي کن اي پريگنبد آبگينه‌گون نيست فرشته خوي و رو
پاي طرب سبک بر آر ارچه ز مي گران سريدر قصب سه دامني آستي دو برفشان
ما و سه پنج کعبتين، داو به هفده آوريهفت طواف کعبه را هفت تنان بسنده‌اند
بد پسران خانه کن، باد سران سرسريما که و اختيار چه، کاين شجره است آن ما
درد کش ملامتي، سيم کش قلندرياز پس کنيت سگي چيست به شهر نام ما
بهر عروس طبع ما نامزد سخنوريليک به دولت ملک بر ملکوت مي‌رود
کرده طراز آستين از ردي پيمبريخسرو کعبه آستان، ملک طراز راستين
رايض راي اسمان، صيقل جاه مشتريحيدر آسمان حسام، احمد مشتري نگين
در سفن بلارکش معجز تيغ حيدريدر نفس مبارکش سفته‌ي راز احمدي
کز ظلمات بحر جست آينه‌ي سکندريصبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهري
ريخت به هر دريچه‌اي آقچه زر شش سريشاهد طارم فلک رست ز ديو هفت سر
از پي مغز خاکيان لخلخه‌هاي عنبريغاليه‌ساي آسمان سود بر آتشين صدف
يوسف گرگ مست ما دعوي روز پيکرييوسف روز جلوه کرد از دم گرگ و مي‌کند
زان مي آفتاب‌وش ياد صبوحيان خوريگرچه صبوح فوت شد کوش که پيش از آفتاب
طلق حلال پروران، طلق روان گوهريدرده کيمياي جان، ز آتش جام زيبقي
حامله‌ي بهار از آن باد عقيم آذريطفل مشيمه‌ي رزان، بکر مشاطه‌ي خزان
عطسه‌ي عنبرين دهد مغز چمانه از تريچون ز دهان بلبله در گلوي قدح چکد
راست چو پشت نيشتر خون چکدش معصفريرفت قنينه در فواق، از چه ز امتلاي خون
چنگ نهاده ربع‌وش بر بر و چهره برتريچنگي آفتاب روي از پي ارتفاع مي
تا شوي از بلاي او شيفته‌ي بلا دريچون نگهش کني کند در پس چنگ رخ نهان
هر سر ده قواره را زهره کند به ساحريکرته‌ي فستقي فلک چاک زند چو فندقش
چون سر ناخنش کند با رگ چنگ نشتريزهره ز رشک خون دل در بن ناخن آورد
کاتش و قند او دهد با ني و باد ياوريچشم سهيل و ناخنه، ناخن آفتاب و ني
اينت نسيم مشک پاش، اينت فقاع شکريچرخ سدابي از لبش دوش فقع گشاد و گفت